عنوان : عدم جنگ با مردم بي گناه
راوي :همرزم شهيد
منبع :سايت ساجد
روز ششم مهرماه 59 ، ماموريتي به ما محول شد . در اين ماموريت چهار هواپيماي «اف – 4» براي بمباران پل «الكوت» در برنامه قرار گرفته بودند . اين بار نيز من كابين عقب هواپيماي جناب سروان ياسيني بودم و شش تن ديگر از خلبانان با ما هم پرواز بودند . هنوز ثانيه اي نگذشته بود كه پل الكوت نمايان شد و جناب ياسيني در حال افزايشارتفاع بود كه بتواند با شيرجه اي مناسب بمب ها را روي پل رها سازد، كه يكباره صدا زد: مسعود ! تعدادي از مردم غير نظامي در حال عبور از روي پل هستند ، يكي گردشي انجام مي دهيم تا روي پل خلوت شود . با اين حرف او ، بقيه هواپيماها هم گردشي بيضي شكل روي الكوت انجام دادند و دو باره روي پل قرار گرفتيم . هنوز روي پل مملو از جمعيت بود كه رضا دو باره ادامه داد و گفت : - معطل شدن در اينجا خطرناك است ، بريم هدفي را كه در سر راه ديديم بزنيم .
بقيه خلبانها هم موافقتشان را از پشت راديو اعلام كردند و هر چهار فروند بال در بال هم به سوي جزيره مجنون تغيير مسير داديم . چند لحظه بعد ، همگي بالاي سر لودر و بلدوزرهايي كه براي توپخانه عراق خاكريز احداث مي كردند
قرار گرفتيم . بمب هايمان را روي سر آنها رها كرده و به پايگاه برگشتيم ، در حالي كه همگي از ته دل خوشحال بوديم كه انسان بي گناهي را مورد هدف قرار نداده ايم .

                                                                                 (سرهنگ خلبان مسعود اقدام ، شهيد عليرضا ياسيني )



تاريخ : شنبه 12 آذر 1390برچسب:عدم جنگ,سرهنگ مسعود اقدام,شهید یاسینی, | 17:8 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

عنوان : با سكوت كردن
راوي :همرزم شهيد
منبع :سايت ساجد
اوايل جنگ بود . از آنجا كه نيروهاي زميني هنوز شكل منسجمي نيافته بودند ، روزانه ماموريت هاي متعددي انجام مي داديم و حتي در بعضي موارد به شكار تانك و نفر مي رفتيم . از طرفي با دروسي كه در كلاسهاي پروازي فرا گرفته بوديم ، مي بايستي درارتفاع بالا پرواز مي كرديم . با موشك هاي پيشرفته اي كه ابرقدرت ها در اختيار رژيم بعث عراق گذاشته بودند، با اين شيوه پرواز( ارتفاع بالا) خيلي آسيب پذير بوديم . تا آن روز ، چند سانحه داده بوديم و دو سه تا از دوستان نزديك و صميمي ام را از دست داده بودم . وضع روحي خوبي نداشتم و نگراني عجيبي بر من مستولي شده بود . در چنين وضعي تصميم گرفتم به دفتر گردان بروم و مشكلاتم را با فرمانده گردان در ميان بگذارم .با حالي آشفته و پريشان راه دفتر سرگرد ياسيني را در پيش گرفتم. او از من خواست تا در كنارش بنشينم . ولي من توجهي نكردم و بي مقدمه به شكوه و گلايه پرداختم و جسارتهايي را به ايشان روا داشتم . او كه به خوبي پي برده بود هيچ گونه تسلطي بر اعصابم ندارم ، با خونسردي كامل از پشت ميزش بلند شد ، نگاهي آرام به چهره ام انداخت و از اتاق بيرون رفت .
با برخورد تندي كه من با او داشتم ، تصور كردم ، كه نزد معاون عمليات يا فرمانده پايگاه مي رود تا موضوع را با آنان در ميان گذاشته و مجازاتي برايم در نظر بگيرند . خود را براي پذيرش هر گونه تنبيهي آماده كرده بودم . (زمان جنگ بود و ايشان مي توانستند طبق قمررات جنگ با من برخورد كنند .) دو سه روزي از اين ماجرا مي گذشت و من همچنان منتظر عكس العمل آنان بودم . روزي افسر عمليات گردان آمد و گفت : - جلسه اي در دفتر فرماندهي تشكيل خواهد شد . در اين جلسه جمعي از مقام هاي كشوري و لشكري حضور دارند و در مورد پاره اي از مسائل ، از جمله اعطاي امتياز به گروهي از خلبانان تصميم خواهند گرفت . به همين منظور فرمانده گردان ، شما را به عنوان نماينده و امين خود انتخاب كرده و از شما خواسته تا در زمان مقرر در آن جلسه حضور يابيد .من كه از حركت تند و ناشايست آن روزم حسابي شرمنده شده بودم ، همچنان مات و مبهوت مانده بودم و با خود گفتم :« اقدامش گرچه سازنده است ، ولي از صد چوب برايم بدتر است .» آري ، شهيد ياسيني با اقدام مدبرانه آن روزش صبر و استقامت را به من آموخت ، خصوصا كه در عنفوان جواني و شروع خدمت بودم و از آن پس همواره سعي كردم تا اين عمل خداپسندانه را سر لوحه زندگي شخصي و اداري خود قرار دهم .

(شهيد عليرضا يا سيني)



تاريخ : شنبه 12 آذر 1390برچسب:, | 17:4 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

عنوان : نماز شب
راوي :همرزم شهيد
در عمليات « كربلاي 4 » بنده همراه اين شهيد بزرگوار بودم دير وقت بود ، مي خواستيم بخوابيم « حاج آقا مهدي » با توجه به اينكه امكانات هم داشتيم در سنگر نخوابيد نماز شبش را خواند ، راز و نيازش كه تمام شد گفتم : « خسته نباشي! بيا كمي استراحت كن دلاور! » رفت و بيرون سنگر خوابيد همانطور كه مي گفت ، مي خواست سختي بكشد تا بدان ها عادت كند.خاطره ديگري كه از او دارم اين است كه هميشه در پايان كار اين شعررا مي خواند:« خدايا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشي و ما رستگار »
                                                                                                      (علي حيدري ، شهيد مهدي نظر فخاري )



تاريخ : شنبه 12 آذر 1390برچسب:نماز شب,علی حیدری,خاطرات, | 16:57 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

از شما خانم خودم كه تاكنون هميشه در غياب من، بچه‏ها را تربيت كرده‏اى، مى‏خواهم كه از اين به بعد نيز بچه هايم را به شكل صحيح و اسلامى تربيت كنيد، و نگذاريد كه گمراه شوند. شهید غلامرضا كاظمى

 

************************

 

 همسرم! از فرزندان دلبندم كه پاره‏ى تنم مى‏باشند، به نحو احسن نگهدارى كن. و سعى كن ايشان را طورى تربيت کنى، كه طبق موازين اسلام عمل کنند. و در آينده انسانى پاك و مفيد براى جامعه‏ى اسلام باشند. شهید محمدرضا حکمت

************************

 

 همسر عزيزم! اگر تا به حال در زندگى مشتركمان از بنده ناراحتى ديدى، عفو کن. و مسئوليت گرانى كه بر دوش تو گذاشته شده، (كه همانا تربيت صحيح فرزندمان است) اميدوارم بنحو احسن انجام دهى. و خوبيهاى تو را در زندگيمان هيچ موقع از ياد نخواهم برد. حتى تا آخرين لحظات عمرم. شهید محمد طالبى

 

************************

 

 همسرم! از فرزند عزيزم، فاطمه، كه يگانه فرزند دلبندم است، محافظت كن و در تربيت او كوشا باش. شهید عبدالله عبداللهى

************************

 

 بچه‏ها را به تقوا و راه خداوند توانا، تربيت کنید.

 رضا پسرم را هم على‏وار تربيت كن. همسر عزيزم! تو را به خدا قسم مى‏دهم، با دخترت، زينب وار در اجتماع باشيد. شهید محمد هادى فرخى

************************

 

 همسرم! از شما مى‏خواهم فرزندانم را در راه اسلام، چنان تربيت كنى، و آنها را طورى بار بياورى، كه جز در راه رضاى خدا، در هيچ راهى قدم نگذارند. شهید على آواره

 

************************

 

 همسرم! به كار فرزندانم خوب رسيدگى کنید و طورى تربيت‏شان كنيد، كه جز راه خدا و پيروى از انقلاب، راه ديگرى انتخاب نكنند. شهید على آواره

************************

 

 خواهرانم! هيچ سفارشى براى شما نمى‏كنم. چون خودتان مى‏دانيد چه كار كنيد. تنها دعا كنيد و از خدا پيروزى اسلام را بخواهيد. و فرزندان خود را با ايمان بزرگ كنيد.

 درس رشادت را از كوچكى به آنها بياموزيد. شهید عباس شعبانى

************************

 

 فرزندانم را صالح و سالم بار بياور. و نگذار احساس كنند كه من بالاى سرشان نيستم. شهید عباسعلى نجفى

************************

 

 همسر محبوبم! از شما تقاضا دارم از فرزندان خردسال و كوچكم، به خوبى دستگيرى کنید. و آنان را در خط اسلام و قرآن و ولايت فقيه پرورش دهيد. شهید محمدحسن ناقعى گرنگ

************************

 

دوست دارم كه فرزندم را همچون فرزندان خودت هدايت كنى، تا فردى لايق و شايسته، براى خودش و اسلام باشد.شهید سیدجلیل موسوی

************************

 

 دوست دارم مسئله‏ى شهادت را برايش روشن كنى، تا از اين كه در زندگى خود، پدر نمى‏بيند، برايش عقده‏اى نشود. و اين خللى را كه در زندگى هست از مفهوم شهادت درك كند. شهید سیدجلیل موسوی

************************

 

 پدرو مادر عزيزم! از شما خواستارم كه ديگر برادرانم را به راهى كه من رفتم، و راه دو فرزند حسين بن على (ع)، تربيت كنيد. شهید غلامحسين قاسمى

************************

 

 »و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون«

 »گمان نبريد كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده‏اند، بلكه زنده هستند و در نزد خدا، روزى مى‏خورند«

 فرزندان كوچك خود را در اين راهها تربيت كنيد. و شما خيلى بايد خوشحال باشيد، كه حجله‏ى فرزندانتان خونين است. شهید غلامحسين قاسمى



تاريخ : سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:تربیت,فرزندان,شهید, | 15:29 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 

برادران سپاهى و بسيجى و پاسدار! اى كسانى كه امام مى‏گويد «من بردست و بازوى قدرتمند شما، كه دست خدا بالاى آن است، بوسه مى‏زنم، و بر اين بوسه افتخار مى‏كنم» اميدوارم كه كارهايتان در راه خدا باشد. و در راه احياء دين مبين اسلام باشد.

 

 از برادران بسيج و پاسدارم مى‏خواهم، وقتى كه در سرپُست نگهبانى هستند، و يا در نمازهاى شبشان، من را دعا كنند، تا بلكه خداوند از گناهان من درگذرد.    شهيد محمد عابدینی

 

************************

 

 برادرانم! سنگر بسيج و سپاه را تقويت كنيد، كه تمام وحشت دشمن از اين سنگر است. شهید حسين هادى

 

************************

 

  برادران بسيجى! شما امروزمسئوليتى بس بزرگ بر دوش داريد، و آن پاسدارى از اسلام است. چشم تمام مسلمانان و مستضعفين به شما دوخته شده. و اين را بدانيد هر عملى كه انجام مى‏دهيد، فقط براى رضاى خدا باشد. و خدا از اعمالتان راضى باشد. شما هميشه پيروز خواهيد بود. براى اين بندۀ گناهكار دعا كنيد. از همه‏ى شما برادران سپاه و بسيج التماس دعا دارم. شهید رجب جان‌احمدی‌گل

 

************************

 

 هان اى دوستان و برادران! و اى كسانى كه اين لباس را پوشيده‏ ايد! تا در جرگه‏ى سربازان ولى عصر ثبت نام كرده باشيد دشمن هست، شما در حال جنگيد غافل نباشيد و بدانيد اين لباسى كه شما به تن داريد، زمانى ارزش خود را از دست نخواهد داد، كه هميشه رنگ سبزش، با خونتان توأم باشد. اين لباس سبز رنگ سپاه بايد با خون رنگين‏تر شود. و مجادله‏ى با نفس بايد از وظايف پاسداران باشد. شهید فریدون مقدوری

 

************************

 

 از برادران همسنگرم در پايگاههاى مقاومت بسيج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستيد، عملاً هم باشيد. و نگذاريد خون گرم شهدا از جوشش بيافتد. و اسلحه‏ى شهدا بر زمين بماند. شهید على شبانى شوكت آباد

************************

 

 از برادران پايگاه جوادالائمه، آن عشاير عزيز مى‏خواهم، كه سنگر پايگاه را خالى نگذاريد. شهید سعيد افشين

 

************************

 

 از همرزمان پايگاه! تقاضا دارم كه نگذارند خون شهدا از بين برود. و حامى انقلاب و امام عزيزمان باشند. و در جهت صدور انقلاب و رسيدن نداى حق به گوش مردم جهان، از هيچگونه تلاش و كوششى فروگذار نباشند. شهید محمد طالبى

 

 ************************

برادران پاسدار! سنگر برادران شهيد خود را خالى نگذاريد. شهید على آوراه

 

************************

 

 سفارش مى‏كنم و از شماها مى‏خواهم كه پايگاههاى عشايرى را تقويت كنيد، و با برادران بسيج عشاير و دفتر عشايرى، بيشتر همكارى کنید، كه لازمه‏ ى حفظ انقلاب، تقويت و تشكيل پايگاههاى بسيج است. شهید عباس شعيبى

 

************************

 از دوستان و همكلاسان سربيشه‏اى كه تا اوايل دبيرستان همكلاس من بودند، بالاخص آنهايى كه در اوايل تشكيل بسيج، با شهيدشاهين فر با هم بوديم، اين را بدانند كه نان و آب جمهورى اسلامى را خورده ‏ايد، نان و آب بسيجى كه خورده‏ايد، مسئوليتتان را از اين كه هستيد، سنگين‏تر مى‏كند. و شهدا، بالاخص شهيد شاهين فر، بيش از اين از شما انتظار دارند. شهید مسعود اكبرى

 

************************

 

 اى برادران پاسدار و بسيج! از شما خواستارم كه بعد از ما، سنگرها را خالى نگذاريد. اميد آن است كه به كمك بازوهاى پهلوانان دلير ايران و جوانان برومند شما، تمام ابرقدرت‏ها را كه عليه ما شوريده ‏اند نابود، سازند. شهید غلامحسين قاسمى




تاريخ : شنبه 5 آذر 1390برچسب:, | 15:25 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |
  • رمز موفقیت
  • کاناپه