تاريخ : سه شنبه 28 آبان 1392برچسب:, | 22:51 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

نفس‌هایی که سال‌ها به شماره افتاده‌اند، چشم‌های پرفروغشان که به امید شهادت لحظه شماری می­‌کنند، شاید تنها واژه "ایثار" بتواند تفسیرگر رشادت این دلاورمردان باشد.جانبازان.

نفس‌هایی که سال‌ها به شماره افتاده‌اند، چشم‌های پرفروغشان که به امید شهادت لحظه شماری می­‌کنند، شاید تنها واژه "ایثار" بتواند تفسیرگر رشادت این دلاورمردان باشد.جانبازان.

 
با اشاره به خاطرات خود در سال‏های جنگ تحمیلی می‌گوید: در دوران هشت سال دفاع مقدس که خداوند توفیق خدمت را به من عطا کرد به‌ مدت ۷۶ ماه فعالیت کردم و سرانجام در آخرین عملیات یعنی عملیات مرصاد هم شرکت داشتم.


ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:شهید,کاوه,شهدا,جنگ,خاطرات,, | 1:41 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

امروز محراب مسجد شیراز گریست

 مقام معنوی این عالم وارسته باعث شده بود مجالس ایشان(دعای کمیل، ندبه و ...) از جایگاه ویژه ای برخوردار باشد. آیت الله دستغیب به دلیل سخنرانی های تآثیر گذارشان در انقلاب اسلامی بارها توسط رژیم شاهنشاهی دستگیر و به تبعید رفتند.

http://www.askdin.com/gallery/images/514/3_8.jpg



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, | 9:7 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

پیر ما گفت شهادت هنر مردان است   

سینه ستبر تاریخ مالامال از خاطرات حیات و ممات مردان مردی است که روحشان فراتر از زمان و عرصه فراخ زمین تنگ‏تر از قلب سرشار از عشقشان بوده است. عشق به یگانه هستی‏بخش که اشتیاق لقائش آرام از جسم و جان آن‏ها گرفته و سر سودایی‏شان را همواره بر آستان داشته‏ است.


امیر کم‏نظیر ارتش اسلام سپهبد علی صیادشیرازی یکی از این پر و بال‏سوختگان وصال نور است که .....



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, | 14:12 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

دکتر مجید شهریاری در سال ۱۳۴۵ و در زنجان متولد گردید . ایشان تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان ، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیر کبیر ( از سال ۱۳۶۳ تا سال ۱۳۶۸ ) ، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هسته ای در دانشگاه صنعتی شریف ( از سال ۱۳۶۹ تا سال ۱۳۷۱) و دوره دکتری در رشته مهندسی هسته ای را در دانشگاه امیر کبیر از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۷ ) گذارنده اند . بدین تربیت ، ایشان تمام تحصیلات خود را در کشور جمهوری اسلامی ایران گذراند .
پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیر کبیر به عنوان عضو هیات علمی مشغول به کار شدند .



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, | 13:57 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

رهبر كه وارد می‌شود، پسر دكتر به استقبالش می‌رود. همسر دكتر اما، كنار مادر و دختر شهید، نشسته روی مبل. نمی‌تواند جلوی رهبر بلند شود. پایش را گذاشته روی میز جلویش و پارچه‌ای انداخته روی آن. همان‌طور نشسته خیرمقدم می‌گوید. استخوان‌های پایش در اثر انفجار خُرد شده؛ اما خودش نه. صورت زخمی‌اش پر است از صلابت زینبی. انگار نمی‌خواهد كسی غم سنگین دلش را در چهره‌اش بخواند. دقیقاً به همین دلیل هم پس از انفجار، در بیمارستان خواسته بود كه هیچ خبرنگاری بالای سرش نرود: «آخه من زخمی بودم و داغدار. ممكن بود حرفی بزنم كه دشمن سوءاستفاده كنه.»
                                                         http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10891/A/13891103_0410891.jpg
رهبر كه قبلاً صحبت‌های همسر شهید را از تلویزیون دیده، تقدیری از شهید و خانواده‌اش می‌كند: «شهادت دكتر شهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی كشور. شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد كه در محیط علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیت‌ها و انگیزه‌هایی وجود دارد.»
 



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, | 13:45 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

مسعود علیمحمدی (۳ شهریور ۱۳۳۸ در تهران (کن)) – به دنيا آمد استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که در بامداد ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ و در سن ۵۰ سالگی، به هنگام بیرون آمدن از منزلش بر اثر انفجار یک بمب کنترل از راه دور ترور شد.
او مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز (۱۳۶۴) و کارشناسی ارشد (۱۳۶۷) و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۷۱ کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین شخصی است که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت نموده‌است. او ده‌ها مقاله ISI منتشر نمود. او همچنین به همراه وحید کریمی پور اولین دانشجویان پسادکترا در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی بودند.
تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی‌های بالا و کیهان‌شناسی بوده‌است. با پژوهشگاه دانشهای بنیادی (مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات) نیز طی سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۰ همکاری داشته‌اند.
از جمله درسهایی ارایه شده توسط وی می‌توان به مکانیک کوانتومی و الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ذرات بنیادی و نظریه میدان‌های کوانتمی اشاره کرد. علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بین‌المللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهش‌های بنیادی رتبه دوم را کسب کرد.
وی از سال ۱۳۷۴ در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران مشغول به تدریس بود و عضو هیئت علمی و ممیزه این دانشگاه بود. وی همچنین در مقاطع مختلف تحصیلی شاخه فیزیک در تربیت معلم، وی همچنین به عنوان استاد راهنما و مشاور در پروژه‌های پایان‌نامه‌های مرتبط با علوم فیزیکی، به فعالیت مشغول بوده.
انفجار بمب در قیطریه تهران در ساعت ۷:۳۰ صبح ۲۲ دی ۱۳۸۸ روی داد. در این حادثه مسعود علی‌محمدی کشته شد، دو فرد دیگر زخمی شدند و خساراتی به ساختمان مجاور وارد شد. بمب منفجرشده در یک موتورسیکلت که به فاصله یک متری از در ورودی منزل علی‌محمدی به یک درخت بسته شده بود، جاسازی شده بود.



تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, | 13:30 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |
تاريخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, | 16:55 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 

تمام عزیزانی که در طول مدت هشت سال دفاع مقدس شجاعانه جنگیدند و روح خود را فراتر از جسم مادی دانستندو جانشان را در راه حفظ عرض، ناموس و سرزمین شان فدا نمودند قابل ستایش هستند.

زیرا آن ها با علم به اینکه جانِ آنان، یعنی عزیزترین گوهر دنیوی شان در خطر است، به سمت خدایشان شتافتند. فقدان وجود این چنین عزیزانی بسیار سخت و طاقت فرساست.

لیکن تصور آن که افرادی را از دست بدهیم که با قلم خود در راه اعتلای کشور قدم برداشته اند، آن هم به این شکل، بسیار دلخراش تر است، زیرا هدف اولیه این عزیزان سربلندی و آسایش هموطنان کشورشان است و در جنگی یک طرفه و ناجوانمردانه مورد حمله قرار گرفته اند.
به قطع این عزیزان نیز جدای از بعد جسمی خود، به آن اندازه به خدای خود نزدیک شده اند که مرحله بعدی نزدیک تر شدن به خدا را شهادت دیده اند.
قسمت غم انگیز ماجرا آنجاست که علیرضای 4ساله فرزند مصطفی هنوز بعد از 10 روز در باور آن است که پدرش مأموریت است و وقتی از مادربزرگ خویش می پرسد که پدرم کجاست، مادربزرگ او در جوابش می گوید برای مأموریت به پیش خدا رفته و در ادامه می پرسد اگر از مأموریت نیامد چه کار کنیم که این بار دیگه مادر بزرگ در جواب علیرضا می گوید: ما به پیش خدا می رویم.....
ولی تحمل پرپر شدن این چنین لاله های پرثمر برای باغبان های آنان بسیار دردناک است که خدا به آن ها صبر عطا نماید و ما را از رهروان شان قرار دهد. انشاالله.
دلم نیامد این عبارات را از دیدار رهبر با مادر احمدی روشن را نقل نکنم:
مادر مصطفی رفت پیش رهبر و آرام گفت: دعا کنید خدا به من صبر بده. من تا حالا عیان گریه نکردم.
رهبر گفتند: نه؛ گریه کنید.
مادر شهید گفت: نه گریه نمی‌کنم نمی‌خوام اونها خوشحال بشن.
رهبر ابرو در هم کشیدند و گفتند: غلط می‌کنند خوشحال می‌شوند. گریه برای مادر هیچ اشکالی ندارد. گریه کنید و دعا کنید هم برای اون شهید که الحمدلله درجاتش عالیست و از خدا بخواهید دعای او را شامل حال شماها و ما و همسر و فرزندش بکند.
رهبر حرفش تمام شده و نشده چشم‌های مادر مصطفی خیس شد.

شادی روح تمام شهدا صلوات



تاريخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, | 16:25 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

مصطفي احمدي روشن در 17 شهريور 1358 چشم به جهان گشود.

در سال 1377 در رشته مهندسي شيمي وارد دانشگاه صنعتي شريف مي شود.

وي از بسيجيان فعال بود و در دوران دانشجويي به عنوان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف فعاليت مي نمود.

شهيد احمدي شخصي ولايتمدار و از شاگردان آيت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است.

در سال 1381 در رشته مهندسي شيمي موفق به دريافت مدرك كارشناسي گرديد.

وي دانشجوي دكتراي دانشگاه صنعتي شريف و از نخبگان اين دانشگاه به شمار مي رفته است. اين شهيد كه به عنوان استاد دانشگاه نيز فعاليت مي كرد داراي چندين مقاله ISI به زبان هاي انگليسي و فارسي بوده است.

شهيد احمدي روشن عضو هيئت مديره يكي از شركت هاي تامين كالاي نيروگاه هسته اي نطنز اصفهان بود كه در زمينه تهيه و خريد تجهيزات هسته اي فعاليت داشت.

اين شهيد بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگاني سايت نطنز بوده است. معاون بازرگاني سايت نطنز شخصي شوخ و باصفا و در عين حال در مديريت جدي و قاطع بوده است.

به گفته دوستان وي، شهيد احمدي روشن فردي ولايتمدار، اخلاق مدار و شوخ طبع بود، شهادت آرزوي شهيد احمدي روشن بود، او از شهادت نمي ترسيد و امروز به آرزويش رسيد.
شهيد احمدي هميشه مي گفت دعا كنيد تا من شهيد شوم و اگر شهيد شديد دست من را هم بگيريد.

شهيد احمدي داراي روحيه بسيجي و جهادي بود. او فردي خاص بود و دشمنان خوب فهميدند كه چه كسي را ترور كنند. وي اهل نماز اول وقت بود. ايشان داراي پشتكار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژي و توانمند در عرصه اجرايي و علمي بود. او در خط ولايت و سرسپرده بود، هميشه مي گفت دعا كنيد مثل ابراهيم مالك اشتر نشوم و مختار را تنها نگذارم. شهيد احمدي در راهپيمايي عظيم 9 دي حضور داشت و يك ولايتمدار به معناي واقعي بود، او شيفته رهبر معظم انقلاب اسلامي بود.

شهيد احمدي روشن صبح چهار شنبه 21 دي ماه 90 بر اثر انفجار يك بمب مغناطيسي در خودروي خود در ميدان كتابي ابتداي خيابان گل نبي تهران بدست عوامل استكبار به شهادت رسيد.

از شهيد احمدي روشن يك فرزند به نام "علي" به يادگار مانده است.



تاريخ : یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, | 16:8 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 

بسم‏ الله ‏ الرّحمن‏ الرّحيم‏

 

براى من افتخار و شرف است كه در جمع خانواده‏هاى معظم شهيدان و بازماندگان افرادى كه برترين عناصر انسانى زمان ما بودند و در جمع جانبازان عزيز كه شهيدان زنده‏ى دوران ما هستند، حضور پيدا كنم.

خانواده‏ى شهيدان و ايثارگران از نظر تأثير و ارزش رفتار و حركت، فقط با خود شهدا قابل مقايسه هستند؛ با هيچ قشر ديگرى در انقلاب، اين مجموعه قابل مقايسه نيستند. ارزش آن مادران و پدران، آن همسران و فرزندان و بازماندگان كه حرمت خون شهيدشان را حفظ كردند و خودشان با صبرشان، با گذشتشان مظهر ديگرى شدند از فداكارى در پيشبرد اهداف انقلاب، اين است كه يكى از مؤثرترين و نقش‏آفرين‏ترين عناصر كشورند. نميخواهيم تعارف كنيم يا خوشامد بگوئيم؛ ميخواهيم حقيقت مطلب آنچنان كه هست، روشن شود.

يك ملت با آرمانهاى بلند و اهداف مقدس و والا در مقابل جبهه‏ى وسيع دشمنى‏هاى كينه‏توزانه، براى رسيدن به اين هدفها و آرمان چه كار بايد بكند؟



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, | 9:30 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

نام : عباس بابایی
نام پدر : اسماعیل
تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۹
محل تولد : قزوین
راه یابی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی : ۱۳۴۸
اعزام به آمریکا جهت تکمیل دوره خلبانی : ۱۳۴۹
بازگشت به ایران : ۱۳۵۱
ازدواج با صدیقه (ملیحه ) حکمت: ۴ شهریور ۱۳۵۴
فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان (ارتقاء از درجه سروانی به درجه سرهنگ دومی) : ۷/۵/۱۳۶۰
معاون عملیات نیروی هوایی تهران (ترفیع به درجه سرهنگ تمامی) : ۹/۹/۱۳۶۲
افتخار به درجه سرتیپی : ۸/۲/۱۳۶۶
تاریخ شهادت : ۱۵ مرداد ۱۳۶۶
محل دفن : گلزار شهدای قزوین
طول مدت حیات : ۳۷ سال
نحوه شهادت : اصابت گلوله به پیکرش در حین انجام عملیات برون مرزی

شهید عباس بابایی، بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت ؛ مجاهدی که زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت. مرد وارسته ای که سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، رزمنده ای که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس اماره ی خویش. از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی حق تعالی گام برندارد. به راستی او گمنام، اما آشنای همه بود. از آن روستاییِ ساده دل، تا آن خلبان دلیر و بی باک.
شهید بابایی در ۱۴ آذر سال ۱۳۲۹، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۸، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد. شهید بابایی در سال ۱۳۴۹، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت. طبق مقررات دانشکده می بایست به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق می شد. آمریکایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می کردند، اما واقعیت چیز دیگری بود.
چون عباس در همان شرایط تمام واجبات دینی خود را انجام می داد، از بی بند و باری موجود در جامعه آمریکا بیزار بود. هم اتاقی او در گزارشی که از ویژگی ها و روحیات عباس نوشته، یادآور می شود که بابایی فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت است. از رفتار او بر می آید که نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی می باشد و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پای بند است.
همچنین اشاره کرده که او به گوشه ای می رود و با خودش حرف می زند، که منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. خود وی ماجرای فارغ التحصیلی از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می کرد.
او پرسش هایی کرد که من پاسخش را دادم . از سوال های ژنرال بر می آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می کردم که رنج دوسال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد.
گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می کردی؟
گفتم: عبادت می کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت های معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست . این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پای بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است.
با چهره ای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می گویم. شما قبول شدید . برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
با ورود هواپیماهای پیشرفته اف – ۱۴ به نیروی هوایی، شهید بابایی که جزء خلبان های تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف – ۵ بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف–۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد. با اوج گیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، بعنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی پرداخت. شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ ۷/۵/۱۳۶۰، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده ی او گذاشته شد.
به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هر چه مردمی کردن ارتش و پیوند هر چه بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی را انجام داد. بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ ۹/۹/۱۳۶۲ با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل گردید.
او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال ها، در جبهه های نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بود و تنها از سال ۱۳۶۴ تا هنگام شهادت، بیش از ۶۰ مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید. شهید برای پیشرفت سریع عملیات ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اکتفا نمی کرد، بلکه شخصاً پیشگام می شد و در جمیع مأموریت های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود که شرکت می کرد.
سرلشکر بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی که در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ ۸/۲/۱۳۶۶، به درجه سرتیپی مفتخر گردید. تیمسار بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به هنگام بازگشت از یک مأموریت برون مرزی، هدف گلوله ضد هوایی قرار گرفت و به شهادت رسید. تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه روز عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. تیمسار بابایی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید.
یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره این واقعه نوشته است:
« به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام کرد که یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرد برای کمک به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام نمایید. مدت کوتاهی از اعلام این موضوع نگذشته بود که فرد مذکور مجدداً تماس گرفت و در حالی که گریه امانش نمی داد گفت: هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست، ولی یک از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل کابین به شهادت رسیده است.»
راوی در مورد بازتاب شهادت تیمسار بابایی در جمع برادران سپاه نوشته است: «برخی از فرماندهان ارشد سپاه در جلسه ای مشغول بررسی عملیات بودند که تلفنی خبر شهادت تیمسار بابایی به اطلاع برادر رحیم رسید . با شنیدن این خبر، جلسه تعطیل شد و اشک در چشمان حاضرین به خصوص آنان که آشنایی بیشتری با شهید بابایی داشتند ، حلقه زد.» نقل شده که وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاری های بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: «تا عید قربان خودم را به شما می رسانم.»
بابایی در هنگام شهادت ۳۷ سال داشت، او اسوه ای بود که از کودکی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان، به آروزی بزرگ خود که مقام شهادت بود نائل گردید و نام پرآوازه اش در تاریخ پرا فتخار ایران جاودانه شد.
شهید بابایی در بیانات مقام معظم رهبری :
این شهید عزیزمان انسانی مومن و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را می شناختم ، همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پابرجا بود .



تاريخ : یک شنبه 25 دی 1390برچسب:شهید عباس بابایی,مقام معظم رهبری,زندگی نامه, | 15:9 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

عنوان : عدم جنگ با مردم بي گناه
راوي :همرزم شهيد
منبع :سايت ساجد
روز ششم مهرماه 59 ، ماموريتي به ما محول شد . در اين ماموريت چهار هواپيماي «اف – 4» براي بمباران پل «الكوت» در برنامه قرار گرفته بودند . اين بار نيز من كابين عقب هواپيماي جناب سروان ياسيني بودم و شش تن ديگر از خلبانان با ما هم پرواز بودند . هنوز ثانيه اي نگذشته بود كه پل الكوت نمايان شد و جناب ياسيني در حال افزايشارتفاع بود كه بتواند با شيرجه اي مناسب بمب ها را روي پل رها سازد، كه يكباره صدا زد: مسعود ! تعدادي از مردم غير نظامي در حال عبور از روي پل هستند ، يكي گردشي انجام مي دهيم تا روي پل خلوت شود . با اين حرف او ، بقيه هواپيماها هم گردشي بيضي شكل روي الكوت انجام دادند و دو باره روي پل قرار گرفتيم . هنوز روي پل مملو از جمعيت بود كه رضا دو باره ادامه داد و گفت : - معطل شدن در اينجا خطرناك است ، بريم هدفي را كه در سر راه ديديم بزنيم .
بقيه خلبانها هم موافقتشان را از پشت راديو اعلام كردند و هر چهار فروند بال در بال هم به سوي جزيره مجنون تغيير مسير داديم . چند لحظه بعد ، همگي بالاي سر لودر و بلدوزرهايي كه براي توپخانه عراق خاكريز احداث مي كردند
قرار گرفتيم . بمب هايمان را روي سر آنها رها كرده و به پايگاه برگشتيم ، در حالي كه همگي از ته دل خوشحال بوديم كه انسان بي گناهي را مورد هدف قرار نداده ايم .

                                                                                 (سرهنگ خلبان مسعود اقدام ، شهيد عليرضا ياسيني )



تاريخ : شنبه 12 آذر 1390برچسب:عدم جنگ,سرهنگ مسعود اقدام,شهید یاسینی, | 17:8 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

عنوان : با سكوت كردن
راوي :همرزم شهيد
منبع :سايت ساجد
اوايل جنگ بود . از آنجا كه نيروهاي زميني هنوز شكل منسجمي نيافته بودند ، روزانه ماموريت هاي متعددي انجام مي داديم و حتي در بعضي موارد به شكار تانك و نفر مي رفتيم . از طرفي با دروسي كه در كلاسهاي پروازي فرا گرفته بوديم ، مي بايستي درارتفاع بالا پرواز مي كرديم . با موشك هاي پيشرفته اي كه ابرقدرت ها در اختيار رژيم بعث عراق گذاشته بودند، با اين شيوه پرواز( ارتفاع بالا) خيلي آسيب پذير بوديم . تا آن روز ، چند سانحه داده بوديم و دو سه تا از دوستان نزديك و صميمي ام را از دست داده بودم . وضع روحي خوبي نداشتم و نگراني عجيبي بر من مستولي شده بود . در چنين وضعي تصميم گرفتم به دفتر گردان بروم و مشكلاتم را با فرمانده گردان در ميان بگذارم .با حالي آشفته و پريشان راه دفتر سرگرد ياسيني را در پيش گرفتم. او از من خواست تا در كنارش بنشينم . ولي من توجهي نكردم و بي مقدمه به شكوه و گلايه پرداختم و جسارتهايي را به ايشان روا داشتم . او كه به خوبي پي برده بود هيچ گونه تسلطي بر اعصابم ندارم ، با خونسردي كامل از پشت ميزش بلند شد ، نگاهي آرام به چهره ام انداخت و از اتاق بيرون رفت .
با برخورد تندي كه من با او داشتم ، تصور كردم ، كه نزد معاون عمليات يا فرمانده پايگاه مي رود تا موضوع را با آنان در ميان گذاشته و مجازاتي برايم در نظر بگيرند . خود را براي پذيرش هر گونه تنبيهي آماده كرده بودم . (زمان جنگ بود و ايشان مي توانستند طبق قمررات جنگ با من برخورد كنند .) دو سه روزي از اين ماجرا مي گذشت و من همچنان منتظر عكس العمل آنان بودم . روزي افسر عمليات گردان آمد و گفت : - جلسه اي در دفتر فرماندهي تشكيل خواهد شد . در اين جلسه جمعي از مقام هاي كشوري و لشكري حضور دارند و در مورد پاره اي از مسائل ، از جمله اعطاي امتياز به گروهي از خلبانان تصميم خواهند گرفت . به همين منظور فرمانده گردان ، شما را به عنوان نماينده و امين خود انتخاب كرده و از شما خواسته تا در زمان مقرر در آن جلسه حضور يابيد .من كه از حركت تند و ناشايست آن روزم حسابي شرمنده شده بودم ، همچنان مات و مبهوت مانده بودم و با خود گفتم :« اقدامش گرچه سازنده است ، ولي از صد چوب برايم بدتر است .» آري ، شهيد ياسيني با اقدام مدبرانه آن روزش صبر و استقامت را به من آموخت ، خصوصا كه در عنفوان جواني و شروع خدمت بودم و از آن پس همواره سعي كردم تا اين عمل خداپسندانه را سر لوحه زندگي شخصي و اداري خود قرار دهم .

(شهيد عليرضا يا سيني)



تاريخ : شنبه 12 آذر 1390برچسب:, | 17:4 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

عنوان : نماز شب
راوي :همرزم شهيد
در عمليات « كربلاي 4 » بنده همراه اين شهيد بزرگوار بودم دير وقت بود ، مي خواستيم بخوابيم « حاج آقا مهدي » با توجه به اينكه امكانات هم داشتيم در سنگر نخوابيد نماز شبش را خواند ، راز و نيازش كه تمام شد گفتم : « خسته نباشي! بيا كمي استراحت كن دلاور! » رفت و بيرون سنگر خوابيد همانطور كه مي گفت ، مي خواست سختي بكشد تا بدان ها عادت كند.خاطره ديگري كه از او دارم اين است كه هميشه در پايان كار اين شعررا مي خواند:« خدايا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشي و ما رستگار »
                                                                                                      (علي حيدري ، شهيد مهدي نظر فخاري )



تاريخ : شنبه 12 آذر 1390برچسب:نماز شب,علی حیدری,خاطرات, | 16:57 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

از شما خانم خودم كه تاكنون هميشه در غياب من، بچه‏ها را تربيت كرده‏اى، مى‏خواهم كه از اين به بعد نيز بچه هايم را به شكل صحيح و اسلامى تربيت كنيد، و نگذاريد كه گمراه شوند. شهید غلامرضا كاظمى

 

************************

 

 همسرم! از فرزندان دلبندم كه پاره‏ى تنم مى‏باشند، به نحو احسن نگهدارى كن. و سعى كن ايشان را طورى تربيت کنى، كه طبق موازين اسلام عمل کنند. و در آينده انسانى پاك و مفيد براى جامعه‏ى اسلام باشند. شهید محمدرضا حکمت

************************

 

 همسر عزيزم! اگر تا به حال در زندگى مشتركمان از بنده ناراحتى ديدى، عفو کن. و مسئوليت گرانى كه بر دوش تو گذاشته شده، (كه همانا تربيت صحيح فرزندمان است) اميدوارم بنحو احسن انجام دهى. و خوبيهاى تو را در زندگيمان هيچ موقع از ياد نخواهم برد. حتى تا آخرين لحظات عمرم. شهید محمد طالبى

 

************************

 

 همسرم! از فرزند عزيزم، فاطمه، كه يگانه فرزند دلبندم است، محافظت كن و در تربيت او كوشا باش. شهید عبدالله عبداللهى

************************

 

 بچه‏ها را به تقوا و راه خداوند توانا، تربيت کنید.

 رضا پسرم را هم على‏وار تربيت كن. همسر عزيزم! تو را به خدا قسم مى‏دهم، با دخترت، زينب وار در اجتماع باشيد. شهید محمد هادى فرخى

************************

 

 همسرم! از شما مى‏خواهم فرزندانم را در راه اسلام، چنان تربيت كنى، و آنها را طورى بار بياورى، كه جز در راه رضاى خدا، در هيچ راهى قدم نگذارند. شهید على آواره

 

************************

 

 همسرم! به كار فرزندانم خوب رسيدگى کنید و طورى تربيت‏شان كنيد، كه جز راه خدا و پيروى از انقلاب، راه ديگرى انتخاب نكنند. شهید على آواره

************************

 

 خواهرانم! هيچ سفارشى براى شما نمى‏كنم. چون خودتان مى‏دانيد چه كار كنيد. تنها دعا كنيد و از خدا پيروزى اسلام را بخواهيد. و فرزندان خود را با ايمان بزرگ كنيد.

 درس رشادت را از كوچكى به آنها بياموزيد. شهید عباس شعبانى

************************

 

 فرزندانم را صالح و سالم بار بياور. و نگذار احساس كنند كه من بالاى سرشان نيستم. شهید عباسعلى نجفى

************************

 

 همسر محبوبم! از شما تقاضا دارم از فرزندان خردسال و كوچكم، به خوبى دستگيرى کنید. و آنان را در خط اسلام و قرآن و ولايت فقيه پرورش دهيد. شهید محمدحسن ناقعى گرنگ

************************

 

دوست دارم كه فرزندم را همچون فرزندان خودت هدايت كنى، تا فردى لايق و شايسته، براى خودش و اسلام باشد.شهید سیدجلیل موسوی

************************

 

 دوست دارم مسئله‏ى شهادت را برايش روشن كنى، تا از اين كه در زندگى خود، پدر نمى‏بيند، برايش عقده‏اى نشود. و اين خللى را كه در زندگى هست از مفهوم شهادت درك كند. شهید سیدجلیل موسوی

************************

 

 پدرو مادر عزيزم! از شما خواستارم كه ديگر برادرانم را به راهى كه من رفتم، و راه دو فرزند حسين بن على (ع)، تربيت كنيد. شهید غلامحسين قاسمى

************************

 

 »و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون«

 »گمان نبريد كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده‏اند، بلكه زنده هستند و در نزد خدا، روزى مى‏خورند«

 فرزندان كوچك خود را در اين راهها تربيت كنيد. و شما خيلى بايد خوشحال باشيد، كه حجله‏ى فرزندانتان خونين است. شهید غلامحسين قاسمى



تاريخ : سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:تربیت,فرزندان,شهید, | 15:29 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 

برادران سپاهى و بسيجى و پاسدار! اى كسانى كه امام مى‏گويد «من بردست و بازوى قدرتمند شما، كه دست خدا بالاى آن است، بوسه مى‏زنم، و بر اين بوسه افتخار مى‏كنم» اميدوارم كه كارهايتان در راه خدا باشد. و در راه احياء دين مبين اسلام باشد.

 

 از برادران بسيج و پاسدارم مى‏خواهم، وقتى كه در سرپُست نگهبانى هستند، و يا در نمازهاى شبشان، من را دعا كنند، تا بلكه خداوند از گناهان من درگذرد.    شهيد محمد عابدینی

 

************************

 

 برادرانم! سنگر بسيج و سپاه را تقويت كنيد، كه تمام وحشت دشمن از اين سنگر است. شهید حسين هادى

 

************************

 

  برادران بسيجى! شما امروزمسئوليتى بس بزرگ بر دوش داريد، و آن پاسدارى از اسلام است. چشم تمام مسلمانان و مستضعفين به شما دوخته شده. و اين را بدانيد هر عملى كه انجام مى‏دهيد، فقط براى رضاى خدا باشد. و خدا از اعمالتان راضى باشد. شما هميشه پيروز خواهيد بود. براى اين بندۀ گناهكار دعا كنيد. از همه‏ى شما برادران سپاه و بسيج التماس دعا دارم. شهید رجب جان‌احمدی‌گل

 

************************

 

 هان اى دوستان و برادران! و اى كسانى كه اين لباس را پوشيده‏ ايد! تا در جرگه‏ى سربازان ولى عصر ثبت نام كرده باشيد دشمن هست، شما در حال جنگيد غافل نباشيد و بدانيد اين لباسى كه شما به تن داريد، زمانى ارزش خود را از دست نخواهد داد، كه هميشه رنگ سبزش، با خونتان توأم باشد. اين لباس سبز رنگ سپاه بايد با خون رنگين‏تر شود. و مجادله‏ى با نفس بايد از وظايف پاسداران باشد. شهید فریدون مقدوری

 

************************

 

 از برادران همسنگرم در پايگاههاى مقاومت بسيج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستيد، عملاً هم باشيد. و نگذاريد خون گرم شهدا از جوشش بيافتد. و اسلحه‏ى شهدا بر زمين بماند. شهید على شبانى شوكت آباد

************************

 

 از برادران پايگاه جوادالائمه، آن عشاير عزيز مى‏خواهم، كه سنگر پايگاه را خالى نگذاريد. شهید سعيد افشين

 

************************

 

 از همرزمان پايگاه! تقاضا دارم كه نگذارند خون شهدا از بين برود. و حامى انقلاب و امام عزيزمان باشند. و در جهت صدور انقلاب و رسيدن نداى حق به گوش مردم جهان، از هيچگونه تلاش و كوششى فروگذار نباشند. شهید محمد طالبى

 

 ************************

برادران پاسدار! سنگر برادران شهيد خود را خالى نگذاريد. شهید على آوراه

 

************************

 

 سفارش مى‏كنم و از شماها مى‏خواهم كه پايگاههاى عشايرى را تقويت كنيد، و با برادران بسيج عشاير و دفتر عشايرى، بيشتر همكارى کنید، كه لازمه‏ ى حفظ انقلاب، تقويت و تشكيل پايگاههاى بسيج است. شهید عباس شعيبى

 

************************

 از دوستان و همكلاسان سربيشه‏اى كه تا اوايل دبيرستان همكلاس من بودند، بالاخص آنهايى كه در اوايل تشكيل بسيج، با شهيدشاهين فر با هم بوديم، اين را بدانند كه نان و آب جمهورى اسلامى را خورده ‏ايد، نان و آب بسيجى كه خورده‏ايد، مسئوليتتان را از اين كه هستيد، سنگين‏تر مى‏كند. و شهدا، بالاخص شهيد شاهين فر، بيش از اين از شما انتظار دارند. شهید مسعود اكبرى

 

************************

 

 اى برادران پاسدار و بسيج! از شما خواستارم كه بعد از ما، سنگرها را خالى نگذاريد. اميد آن است كه به كمك بازوهاى پهلوانان دلير ايران و جوانان برومند شما، تمام ابرقدرت‏ها را كه عليه ما شوريده ‏اند نابود، سازند. شهید غلامحسين قاسمى




تاريخ : شنبه 5 آذر 1390برچسب:, | 15:25 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

اين بخش حاوي برگزيده اي از كلام شهدا در وصاياي ايشان ميباشد كه در مورد موضوعات مختلف از قبيل پيام ها ، نظرات ، اهداف و جهان بيني شهدا تهيه گرديده است .

و بر گرفته از کتاب سفیران نور و کتاب قلم های بهشتی انتخاب موضوعی وصیت نامه های شهیدان خراسان جنوبی توسط نشر شاهد ، فرهنگ جبهه انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی توسط نشر پایداری ، درسهایی از حماسه آفرینان عرصه عشق و ایثار با تحقیق و تنظیم مرکز پژوهشهای فرهنگی بنیاد انقلاب اسلامی به کوشش : محمدعلی  منتشر شده اند. 

فرازی از وصیت نامه سیاسی عبادی حضرت امام (ره)

شما ای ملت مجاهد در زیر پرچمی می روید که در سراسر جهان مادی و معنوی در اهتزاز است بیابید آن را یاری نیابید شما راهی را می روید که تنها راه تمام انبیاء علیهم سلام و یکتا راه سعادت مطلق است . در این انگیزه که همه اولیاء شهادت را در راه آن به آغوش می کشند و مرگ سرخ را احلی من العسل می دانند و جوانان شما در جبهه ها جرعه ای از آن را نوشیده و به وجد آمده اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما باید به حق بگویم: یالیتنا کنا معکم فافوزا فوزا عظیما گوارا باد بر آنان آن نسیم دل آرا و آن جلوه شورانگیز .
*********
مقدمه حضرت امام خمینی (ره) بر وصیت نامه شهداء 
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه مقابل شما است جملاتی از وصیت نامه های عده ای از شهدا انقلاب اسلامی است براستی انسان را به یاد شهداء صدر اسلام می اندازد. من شرمم می آید که خود را در مقابل این عزیزان ، سرشار از ایمان و عشق و فداکاری بحساب آورم. آنان با عشق به خدای بزرگ به معشوق خویش پیوستند و ما هنوز در خم یک کوچه هم نیستمی . خداوندا این عزیزان از خودگذشته را در جوار رحمت خود بپذیر و ما را از قید و بندهای خودبینی و خودخواهی نجات مرحمت فرما.  
انک ذوالفضل العظیم
*********
حضرت آیت الله خامنه ای :
غروب خورشید 
و هیچ روزی چون چهار دهم خرداد نبود که درآن طوفان مصیبت و عزا بر این مردم ، تازیانه ی غم و اندوه فرود آورد.ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت ، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست. درآن روز خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور درزندگی ملت ایران جوشیده بود، روحی عروج کرد که با نفس روح الهی اش پیکر ملت را جان بخشیده بود، ضجه ای خاموش شد که نفس گرمش سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود ، لبانی بسته شد که آیات الهی عزت و کرمت ا بر مسلمین فروخوانده و افسون یاس و ذلت را درروح آنان باطل ساخته بود.
*********

با   سلام   و   درود   بر   امام   مهدي  (عج )،   محبوب   دل   عاشقان   ولايت   و   اميد   دل   مستضعفان   و   امام   مجاهدان؛   آن   كه   هرگاه   ياد   او   مي‌كنم   با   سوز   و   گداز   دل،   آن   كه   اميد   آمدن   و   ظهورش   را   مي‌كشم   با   مناجات   با   او   و   ريختن   اشك؛   از   اينكه   دل   حضرتش   رابه   درد   آورده‌ايم   شبها   را   به   صبح   مي‌آوريم   و   با   عشق   و   محبت   آن   امام   آتش   به   سياهي   شب   مي‌زنيم  ./ مسعود   محمودي

*********
مولاجان، عهد مي‌كنم تا آنجا كه در جسمم توان رزم و ستيز دارم و پاهايم توان گام نهادن سوي دشمن را دارد، و تا آنجا كه نفسم به آخرين شماره‌هاي خود رسيده باشد و قطرات پاياني خونم بر زمين بريزد، به نداي «هل من ناصر ينصرني» ولايت فقيه و نايب تو لبيك بگويم تا اينكه خداوند نعمت عظماي شهادت را نصيبم كند، كه بالاترين مرحله تكامل انسان است و سعادت هر دو جهان در دست يافتن به اين نعمت بزرگ مي‌باشد./ محمد كنعاني 
*********
كليات: اجازه بدهيم شما را متوجه ولايت فقيه سازم و بي‌هيچ غرضي عرض كنم كه او حامل پيام الهي است، او مفسر احكام خدايي است او متصل به ولايت رسول‌الله است./ اميرحسين صبوري
*********
اين را بدانيد كه فقط ولايت فقيه مي‌توان ايران و جهان را از گودال بزرگ منجلاب فساد و تباهي بيرون بكشد و به سوي جامعه اسلامي هدايت كند./ مجيد تاجيك

*********

گرد محور امامت و ولايت گرد هم آييد،‌ از تفرقه بپرهيزيد، و خون شهيدان را پايمال نكنيد. /علي‌الله مهرجو
*********
اوّلين وصيّت به ملّت هميشه در صحنه ايران است كه همان‌طوري كه از اوّل پشتيبان ولايت فقيه بوده و از او حمايت مي‌كردند، از اين پس هم بايد وحدت و يكپارچگي خود را حفظ نمايند. /محمد نظري
*********
تو را به خدا اين امام دلسوز را همواره در پيش روي داشته باشيد و از خطّ ولايت خارج نشويد كه به راه ضلالت و گمراهي خواهيد رفت. /علي پاك جم‌پورفرد
*********
پيرو ولايت فقيه باشيد كه همان ولايت خداوند و پيغمبران و امامان است. سخنان اما را اگر مسلمان و شيعه هستيد سرلوحة همة امور خود قرار دهيد. /محسن پورحسن
*********
اي امت بيدار، و اي منتظران و زمينه‌سازان حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)‌، بدانيد كه تنها در ساية ولايت است كه انسان به ارزشهاي الهي و انساني خواهد رسيد و گرنه هر عملي بدون داشتن ولايت بيهوده است. همانگونه كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «‌مَن ماتَ وَ لَم يَعرِف إمامَ زَمانٍهٍ ماتَ مِيتَهَ الجاهِليَّه» يعني هركس بميرد و امام زمانش رانشناسد مرده است به مردن زمان جاهليّت. و اينك، امام امت خميني بت‌شكن كه نايب امام‌زمان(عج) مي‌باشد پرچم‌دار اين ولايت هستند. /محمود رفيعي مياندشتي
*********
به طوري كه مي‌دانيم امام به عنوان تنها نمونه و الگو و تنها ميزان اسلام راستين بوده و در زمرة فقيه زمان و نايب راستين امام عصر(عج)‌ مي‌باشد. اطاعت و عمل به دستورات وي وظيفة شرعي و اسلامي بوده و سرپيچي از آن حرام است و در آخرت مورد مجازات و عقوبت است. به قول يكي از شهدا مگر مي‌شود منتظر مهدي‌(عج) بود و عاشق خميني نبود؟/محمد گيتي‌فروز
*********
اي امت مسلمان، اي پويندگان راه اسلام، هرگز امام را تنها نگذاريد و پيرو و پشتيبان ولايت فقيه باشيد و اما را دعا كنيد؛ و هرگز فريب منافقين و روشنفكران غربزده و شرقزده را نخوريد و روحانيّت مبارز را حامي باشيد و براين فرمودة امام كه مي‌فرمايد كشور بدون روحانيّت مثل كشور بدون طبيب است توجه داشته باشيد./هادي قربانعلي

 



تاريخ : دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, | 15:50 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

اي خواهران حزب‌الله، از شما نيز تقاضا دارم قدم بر خون شهيدان نگذاريد و با حفظ حجاب از خون شهيدان پاسداري كنيد و هميشه در صحنة انقلاب باشيد. /حسين عنايتي

 

  ****************** 

 

خواهر حزب‌الّلهي‌ام، ممكن است شما فكر كنيد كه چرا اين سعادت (فيض شهادت) تنها نصيب برادران مي‌شود، لكن اي خواهرم، اين را بدان كه شما در سنگر حجاب و مسجد ومدرسه كوشا باش و فعاليّت شما از خون ما پُر ارج‌تر و كوبنده‌تر است. و نيز فيض آن از شهادت كمتر نيست./محمد كشوري

 

  ****************** 

خواهرم، حجابت را حفظ كن و به دشمنان اسلام و انسانيّت بفهمان كه زن مسلمان ايراني زني است آزاده، با شخصيّت، باايمان و الهام گرفته از مكتب بانوي بزرگ اسلام زهراي اطهر(س)‌ كه هرگز اجازه نخواهد داد – همانند زنان به لجن كشيده- از او عروسكي كوكي بسازند و وسيله‌اي براي فروش بيشتر كالاهاي تجارتي شود./حميدرضا ‌قلي‌زاده

****************** 

خواهرم، حجاب نشانگر زيبايي روح و انديشه توست. خواهرم، حجاب تضمين‌كنندة سلامت و پارسايي جامعه است. جامعه رابه ويراني مكش. خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت استو آيا واقعاً‌ بهشت نمي‌خواهي؟‌ خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت است. آيا واقعاً‌ بهشت نمي‌خواهي؟‌

خواهرم، «غنچة نهفته در برگ را نچينند،‌از بي‌حجابي است اگر عمر گل كم است؛ نهفته باش و هميشه گل باش»./حميدرضا نظام

  ****************** 

از تمامي خواهرانم مي‌خواهم كه حجاب –اين لباس رزم- را حافظ باشند. مي‌خواهم هر زمان كه آنها را مي‌بينم به وجودشان افتخار كنم، و مي‌خواهم زماني كه آنها را مي‌بينم آن ‌چنان پوشيده ظاهر و باطن باشند كه باعث خشم دشمن و خوشحالي دوستان شوند، و البته اينها همه بايد براي خدا باشد. /احمد عظيمي‌جوزاني

****************** 

و اين انقلاب را كه نتيجة انقلاب در وجود تك‌تك ايرانيان است پاس داريد و از آن غافل نباشيد./مجيد پوركرمان

 

  ****************** 

 

اي مردم بدانيد كه اين انقلاب ثمرة خوننبهاي بسياري است كه هر كدام از اين خونهاي پاك با بذرافشاني خود هر روز بر عظمت اين پديدة قرن افزوده و مي‌افزايند. اي امت، چند صباحي كه در اين عالم فاني هستيد به فكر ماديات و عالم زودگذر نباشيد،‌ كه دلبستگي به اينها انسان را از خدا دور مي‌كند و لوح زرين نفس را كدر مي‌كند./مجيد قرباني‌‌پور

 

  ****************** 

 

اي مردم، بي‌تفاوت نباشيد و هركدام به دست خود تا مي‌توانيد بكوشيد. كارگر دركارخانه‌ و كشتزار، سرباز در جبهه، معلّم در مدرسه، روحاني در اجتماع، و همه و همة مردم در صحنه، هر كدام تا مي‌توانيد فعاليّت كنيد تا اين انقلاب را به پيروزي كامل برسانيد. /حسن‌علي نعمتي‌گيو

  ****************** 

 

برادران و خواهران مسلمانم، هدف از اين انقلاب اين بوده است كه در صدد اجراي احكام و قوانين قرآن و اسلام در درجة اول در خودمان،‌ در خانواده‌مان و سپس به جامعه و كشورمان و به سرتاسر جهان برآييم. پس فردفرد ما در قبال جامعه كنوني، در برابر تمامي مستضعفين جهان مسئوليم. پس، راه چاره‌اش خودسازي فردي و اجتماعي است، و الاّ به جامعة اسلامي نخواهيم رسيد كه ان‌شاءالله ما اميدواريم جامعة صددرصد اسلامي به دست مهدي موعود(عج)‌ اين منجي بشريت برقرار خواهد گرديد و از خدا فرج اين مقام الهي را مسئلت داريم./محمد نوري

 

  ****************** 

 

اي ملّت مسلمان تو را به جان عزيزانتان، علي‌وار بر همة دشمنان داخلي و خارجي اسلام و اين انقلاب بخروشيد و اين انقلاب را به سرتاسر گيتي برسانيد، چون هم اكنون ما پرچمدار اسلام هستيم و بايد آن را همه‌گير كنيم و براي حفظ اين پرچم بايد از جان و مال ناقابلمان بگذريم. واي به حال ما اگر اين انقلاب به انحراف كشيده شود. / عباس بهشتي

  ****************** 

 

اي مردم مي‌خواهيد تا كي در خواب خرگوشي بسر بريد و به اين همه مسائل بي‌اهميت باشيد. چرا بايد اين همه فساد جامعه را فرا گيرد، ولي ما بي‌تفاوت باشيم مگر نه اين است كه پيام خون آنها ادامه‌دهندة راهشان است؟ كاري نكنيم كه در آن دنيا شرمندة روي شهيدان باشيم. بياييد تا دير نشده از يك سري كارهايي كه باعث گناه مي‌شود دوري كنيم. /محمودباقر شادمي

  ****************** 

 

دست از حمايت انقلاب اسلامي برنداريد. پشتيبان جبهه‌هاي جنگ باشيد. در مراسم مذهبي و اجتماعات سياسي شركت كنيد. /اسماعيل ترابي‌پور

 

  ****************** 

 

بايد كه تمامي قوا را به كار گيريم و جهان را به اسلام و توحيد دعوت كنيم و با عملكردهاي اسلامي الگويي براي جذب جامعه‌هاي سرخوردة انسانها باشيم و با اين روش تسلي‌بخش قلوب غمديدگان شويم./محمد‌اسماعيل محمدي

 

  ****************** 

 

مسئوليت زماني و مكاني خود را كاملاً حس كرده و در تثبيت اين انقلاب كه ثمرة خون شهداي اسلام است در حدّ توانتان كوشا باشيد. /محمد حسن آذري

 

****************** 

درحجابِ دخترانم، و درس مکتبی ایشان، کوتاهی نکند. شهید حسین برگی
 

******************** 

خواهرم! با حفظ حجاب و نجابت و عفت خود، حضرت زينب را خشنود کنشهيد محمدعلی وکیل‌زاده

 

********************
 

تو را سفارش مى‏كنم كه حجابت را و ديگر رسالت‏هاى زينبى را فراموش نكنى، و جنگ تو مبارزه با بى ‏بند و بارى ‏ها و بى‏ حجابى ‏ها و خلاصه نبرد با خود فروختگان داخلى است. اين وظيفۀ شما و همه پيروان زينب است. شهید عباس شعيبى

 



تاريخ : دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, | 11:48 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |





آمار كلي شهداي جنگ تحميلي تعداد ۲۱۳۲۵۵ نفر بوده كه شامل۱۵۵۰۸۱نفر در درگيري مستقيم با دشمن  ۱۶۱۵۴نفر در حملات دشمن به شهرها  ، ۱۱۸۱۴نفر درحوادث متفرقه و ساير موارد ۹۸۸۹ نفر بوده است از اين آمار تعداد ۱۵۵۲۵۹ نفر مجرد ، تعداد ۵۵۹۹۶ نفر متأهل ، تعداد ۷۰۵۴ نفر ۱۴ ساله و كمتر ، تعداد ۶۵۵۷۵ نفر بين ۱۵ تا ۱۹ ساله  ، تعداد ۸۷۱۰۶ نفر بين ۲۰ تا ۲۳ ساله  ، تعداد ۲۲۷۰۳ نفر بين ۲۴ تا ۲۹ ساله  ، تعداد ۳۰۸۱۷ نفر ۳۰ ساله و بالاتربوده است

ردیف  نوع شغل   تعداد
1 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کادر 23199
    سرباز 16738
2 ارتش جمهوری اسلامی کادر 9089
    سرباز 36965
3 نیروی انتظامی جمهوری اسلامی کادر 2926
    سرباز 5672
4 شغل آزاد   31674
5 دانش آموز   32275
6 دانشجو   2608
7 روحانی   2742
8 بیکار   6128
9 دولتی   26293
10 بسیج ویژه   2329
11 خانه دار   3136
12 کودک   2906
13 غیر ایرانی   4565
جمع کل     213255
 



تاريخ : دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, | 11:35 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

شهید مرتضی آوین در هنگام شهادت

وصیت نامه شهید مرتضی آوینی

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

دست نوشته
شهید مرتضی آوینی

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".




تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, | 16:50 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

بسمه تعالی
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.



تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, | 16:45 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین

 یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی

 یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!

 و شما ای پیروان صادق شهیدان.

 خدایا!

 

 

 

 

چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.

 یا رب! العفو .

 خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی.

 ای وای كه سیه روی خواهم بود.

 خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!

 هیهات كه نفهمیدم!

 یا اباعبدالله شفاعت.

 

 

 

 

آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن!

 سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.

 عزیزانم

 اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.

 ای عاشقان اباعبدالله!

 بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛

 بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم.

 وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.

 خدایا

 

مرا پاكیزه بپذیر.   مهدی باكری

 




تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, | 16:40 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

وصیت نامه شهید عباس بابائی

وصیت نامه اول

( بسم الله الرحمن الرحیم )
همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد
. . . ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. . .
. . . ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن ، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .
. . . ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . .
. . . اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . .
. . . همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . . .
ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .

وصیت نامه دوم

بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا ، خدايا ، تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي کشم وصيت نامه بنويسم . حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي کنم .
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده .
خدايا ، همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم .
خدايا ، در اين دنيا چيزي ندارم ، هرچه هست از آن توست .
پدر و مادر عزيزم ، ما خيلي به اين انقلاب بدهکاريم .
عباس بابايي
22/4/61
21 ماه مبارک رمضان
منبع: http://www.sajed.ir

 

 



تاريخ : سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, | 16:31 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

زندگی نامه شهید محمد حسین فهمیده

محمدحسین فهمیده در اول اردیبهشت 1346 در شهر قم متولد شد. در سال 1352 در دبستان روحانی قم مشغول به تحصیل شد.سال تحصیلی به آخر رسیده بود. بوی تابستان می آمد. محمد حسین با معدل عالی قبول شده بود. در سال 1356 به کلاس اول راهنمایی مدرسه حافظ قم رفت. در سال‌های 1356 و 1357 به پخش اعلامیه‌های رهبر کبیر انقلاب مبادرت می‌ورزید و در زمستان سال 1357 نیز در تظاهرات انقلاب اسلامی شرکت نمود. در 12 بهمن سال 1357 موفق به دیدار مقام معظم رهبری شد. آنها شهر قم را دوست داشتند ولی رفتن به تهران برایشان رویایی شیرین بود. دیدن خانة جدیدشان در کرج همه را خوشحال کرده بود. روزی که برای اولین بار به مدرسه راهنمایی «خیابانی» کرج قدم گذاشت، به خود نهیب زد: همه بچه‌ها دوست تو هستند! هیچ کس غریبه نیست!» آقای ناظم و معلم‌ها فرمان امام دربارة تشکیل بسیج را توضیح می‌دادند. محمد حسین و داوود روز ورود امام به وطن (12 بهمن) را به یاد می‌آوردند. حسین! ده روزی که نبودی کجا بودی؟ آموزش جنگی هم آموزش رزمی، هم آشنایی با اسلحه و محیط و این طور چیزها. پدر سرد و بی‌روح، پسرش را بوسید و تسلیم رفتن او شد. محمد حسین همراه بچه های پایگاه مقاومت و داوطلب‌های دیگر به جبهه اعزام شده بود. برای فرمانده سخت بود که مغلوب محمد حسین شود. با هیچ حساب و کتابی نمی‌توانست حرف او را بپذیرد. با حرف‌هایی که می‌زد بچه‌ها فهمیدند که او از یک جنگ چریکی موفق برگشته است. همه فکر می‌کردند. بعد از نشان دادن آنهمه دلاوری و جسارت چاره‌ای جز موافقت با خواستة او نیست. محمد حسین و نوجوانی دیگر به خط مقدم اعزام شدند؛ محمد حسین و محمد رضا شمس. در میان صفیر گلوله‌ها، انفجار خمپاره‌ای محمد حسین و محمد رضا را از جا پراند. چند روزی در بیمارستان ماهشهر بستری شدند. محمد حسین و محمد رضا هم خسته از تحمل محیط بیمارستان بی‌صبرانه به خرمشهر بازگشتند. بار دیگر فرماندهان باید جثه لاغر و نحیف محمد حسین را محک می‌زدند. محمد حسین به همراه رزمندگان دیگر در آخرین لحظه‌ها به استقبال کسانی رفتند که تازگی عقب نشسته و آماده می‌شدند تا با توان بیشتری به میدان برگردند. ناگهان محمد حسین آهی سرد از اعماق دل کشید. یک پای محمد حسین به فرمان او نبود اما پیش‌ می‌رفت. تانک‌ها به چند قدمی او رسیده بودند. نارنجکی را که در مشت گرفته بود از ضامن آزاد کرد. بعد خم شد و نارنجک را روی جیب نارنجک‌ها فشرد. و بی‌درنگ خود را زیر شنی تانک انداخت.

 




تاريخ : چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:شهید,فهمیده,زندگی نامه, | 9:44 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

 

  "حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ی تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگرچه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است..

 

 

 

 

 

 

با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آن چه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همه‌ی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او جلوه‌گر می‌شود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."

شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد

"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورت‌های موجود رفته‌رفته ما را به فیلم‌سازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه‌ی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با خوانین گرفتیم.

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد:

"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین‌شهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمی‌شد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانه‌روز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی درباره‌ی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."

مجموعه‌ی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

"یک هفته‌ای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جست‌و‌جوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه‌ی حقیقت این گونه آغاز شد."

کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد آغاز تهیه‌ی مجموعه‌ی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز می‌گردد. شهید آوینی درباره‌ی انگیزه‌ی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین می‌گوید:

"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاند وظایف و تعهدات اداری.

اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه هم‌خوانی نداشت، از ادامه‌ی تدریس صرف‌نظر کرد. مجموعه‌ی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیش‌تر در مقاله‌ای بلند  به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامه‌ی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینه‌ی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامه‌ی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعه‌ی این مقالات در کتاب "آینه‌ی جادو" که جلد اول از مجموعه‌ی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمع‌آوری و به چاپ سپرده شد.

سال‌های 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل می‌شود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینه‌ی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بی‌اعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره  ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامه‌ی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غرب‌زدگی و روشن‌فکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.

مجموعه‌ی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجاب‌آور است. در حالی که سرچشمه‌ی اصلی تفکر او به قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین علیهم‌السلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز می‌گشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آن‌ها را نقد و بررسی می‌کرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست چرا که این شناخت زمینه‌ی خروج از عالم غربی و غرب زده‌ی کنونی را فراهم می‌کند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد می‌رساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبه‌ی بشریت" می‌نامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهد شد.



تاريخ : چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, | 9:32 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

خاطراتی از شهید همت


خاطره ۱

 

 

هر وقت با او از ازدواج صحبت مي‌كردیم لبخند مي‌زد و مي‌گفت‌: "من همسری مي‌خواهم كه تا پشت كوههای لبنان با من باشد چون بعد از جنگ تازه نوبت آزادسازی قدس است‌." فكر مي‌كردیم شوخی مي‌كند اما آینده ثابت كرد كه او واقعا چنین مي‌خواست‌. در دیماه سال هزار و سیصد و شصت ابراهیم ازدواج كرد‌. همسر او شیرزنی بود از تبار زینبیان‌. زندگی ساده و پر مشقت آنان تنها دو سال و دو ماه به طول انجامید از زبان این بانوی استوار شنیدم كه مي‌گفت‌:

 


عشق در دانه است و من غواص و دریا میكده سر فرو بردم در اینجا تا كجا سر بر كنم

عاشقان را گر در آتش مي‌پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه كوثر كنم

بعد از جاری شدن خطبه عقد به مزار شهدای شهر رفتیم و زیارتی كردیم و بعد راهی سفر شدیم‌. مدتی در پاوه زندگی كردیم و بعد هم بدلیل احساس نیاز به نیروهای رزمنده به جبهه‌های جنوب رفتیم من در دزفول ساكن شدم‌. پس از مدت زیادی گشتن اطاقی برای سكونت پیدا كردیم كه محل نگهداری مرغ و جوجه بود‌. تمیز كردن اطاق مدت زیادی طول كشید و بسیار سخت انجام شد‌. فرش و موكت نداشتیم كف اطاق را با دو پتوی سربازی پوشاندم و ملحفه سفیدی را دو لایه كردم و به پشت پنجره آویختم‌. به بازار رفتم و یك قوری با دو استكان و دو بشقاب و دو كاسه خریدم‌. تازه پس از گذشت یك ماه سر و سامان مي‌گرفتیم اما مشكل عقربها حل نمي‌شد‌. حدود بیست و پنج عقرب در خانه كشتم‌. بدلیل مشغله زیاد حاج ابراهیم اغلب نیمه‌های شب به خانه مي‌آمد و سپیده‌دم از خانه خارج مي‌شد‌. شاید در این دو سال ما یك ۲۴ ساعت بطور كامل در كنار هم نبودیم‌. این زندگی ساده كه تمام داراییش در صندوق عقب یك ماشین جای می‌گرفت همین قدر كوتاه بود‌.

 

خاطره ۲


سال ۱۳۵۹ بود تاخت و تاز عناصر تجزیه‌طلب و ضد انقلابیون كردستان را ناامن كرده بود ابراهیم دیگر طاقت ماندن نداشت بار سفر بست و رهسپار پاوه شد‌. در بدو ورود از سوی شهید ناصر كاظمی مسوول روابط عمومی سپاه پاوه شده و در كنار شهیدانی چون چمران‌، كاظمي‌، بروجردی و قاضی به مبارزات خود ادامه مي‌داد‌. خلوص و صمیمیت آنان به حدی بود كه مردم كردستان آنها را از خود مي‌دانستند و دوستی عمیقی در بین آنان ایجاد شده بود‌. ناصر كاظمی توفیق حضور یافت و به دیدن معبود شتافت‌. ابراهیم در پست فرماندهی عملیات‌ها به خدمت مشغول و پس از مدتی بدلیل لیاقت و كاردانی كه از خود نشان داد به فرماندهی سپاه پاوه برگزیده شد‌. از سال هزار و سیصد و پنجاه و نه تا سال هزار و سیصد و شصت‌، بیست و پنج عملیات موفقیت‌آمیز جهت پاكسازی روستاهای كردستان از ضد انقلاب انجام شد كه در طی این عملیاتها درگیري‌هایی نیز با دشمن بعثی بوقوع پیوست‌.

 

خاطره ۳


محمدابراهیم تحصیلات خود را در شهرضا و اصفهان تا فارغالتحصیلی از دانشسرای این شهر ادامه داد و در سال ۱۳۵۴ به سربازی اعزام شد‌. فرمانده لشكر او را مسوول آشپزخانه كرد‌. ماه مبارك رمضان از راه رسید‌. ابراهیم به بچه‌ها خبر داد كسانیكه روزه مي‌گیرند مي‌توانند برای گرفتن سحری به آشپزخانه بیایند‌. سرلشكر ناجی فرمانده گردان از این موضوع مطلع شد و او را بازداشت كرد‌. پس از اتمام بازداشت ابراهیم باز هم به كار خود ادامه داد‌. خبر رسید كه سرلشگر ناجی قرار است نیمه شب برای سركشی به آشپزخانه بیاید‌. ابراهیم فكری كرد و به دوستان خود گفت باید كاری كنیم كه تا آخر ماه رمضان نتواند مزاحمتی برای ما ایجاد كند‌. كف آشپز خانه را خوب شستند و یك حلب روغن روی آن خالی كردند‌. ساعتی بعد صدایی در آشپزخانه به گوش رسید، فرمانده چنان به زمین خورده بود كه تا آخر ماه رمضان در بیمارستان بستری شد‌. استخوان شكسته او تا مدتها عذابش می‌داد





تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, | 14:52 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

زندگي نامه شهيد مهدي زين الدين

در سال 1338 ه.ش در كانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مكتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش كه بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او دراوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك می‌كرد و به عنوان یك فروند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی
مهدی در دوران تحصیلات متوسطه‌اش به لحاظ زمینه‌هایی كه داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت (كه با شهید محرب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید بزرگوار سیراب می‌نمود و در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژه‌ای دست یافته بود. به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌كرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست.
در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان – مهدی و مجید زین‌الدین – برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید گردید. این امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. شهید زین‌الدین به عضویت این حزب در نیامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبیرستان اخراجش كردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتی پدر شهید زین‌الدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد.
شهید زین‌الدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی داشت.

شهید و دفاع مقدس
با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، شهید زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه كفار بعثی پرداخت.
پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید. در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌كرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌ای بر پیكر لشكریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
شهید زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات – عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد – انتخاب گردید.
در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شكن بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در بكارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به لشكر تبدیل شد.
لشكر مقدس علی‌بن ابیطالب(ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كننده‌ای را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی كه دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگ‌افزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یك میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر و حفظ كردند.

ویژگیهای اخلاقی
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتكها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.
شهید زین‌الدین در كنار تلاش بی‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌های نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراین مكان، به خدا تقرب پیدا می‌كند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌كرد كه به تزكیه نفس و جهاد اكبر بپردازند.
او همواره سعی می‌كرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید می‌نمود كه همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت.
به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌كرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشكر سركشی می‌نمود و مشكلات آنان را رسیدگی و پیگیری می‌كرد. همواره به برادران سفارش می‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و یقین داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی كه از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌نمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نكند. می‌گفت:
ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن كانون و مركز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یك جان كه سهل است، ای كال صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌كردیم.
او در سخت‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها كرد.
حفظ اموال بیت‌المال برای شهید زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی كه قرار داشت نهایت دقت خود را به كار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت:
در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌كرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات مادی تلاش می‌كرد. ایثار و فداكاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید كمتر مشابهی می‌توان یافت.
او جز به اسلام و انجام تكلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تكرار می‌كرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز كن.
از آنجا كه برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی می‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مكتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یك برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامی‌اش كه دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
شهید مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت كادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشكر به گونه‌ای برنامه‌ریزی كرده بود كه در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان كارها باشند. می‌گفت:
من خیالم از لشك راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.
در كنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده می‌نشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش می‌كشیدند و بر بالای دستهایشان بلند می‌كردند.
او یكی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت كرده بود. چنانچه گفته می‌شود: 70% نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشكر، نماز شب می‌خواندند.
سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی كل سپاه درباره او می‌گوید:
شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.

نحوه شهادت
در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت می‌كنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم!
موقعی كه عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده كرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شركت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور كه برادران را توصیه می‌كرد:
ما باید حسین‌وار بجنگیم؛
حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛
حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز كشیدن در زندگی؛
ای كاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌كردیم؛
از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل كرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.



تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, | 14:35 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

زندگی نامه شهید باکری

 

تولد و كودكی
به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك) وارد جریانات سیاسی شد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی
پس از اخذ دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.

شهید باكری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود.

پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل كشور فعال شود.

شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت.

ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد.

شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیتهای شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.

نقش شهید باکری در دفاع مقدس

شهید باكری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یكی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیت‌المقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.

در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت كند.

در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌كرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك آزاد شد.

شهید باكری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد.

در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت:
من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود.

تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد.

نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتكهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر كسی پوشیده نیست.
در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به كندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و عارفی واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.

نحوه شهادت

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند.

این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنه‌های كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید.
هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.

او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(ع) و كوله‌باری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باكری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهیدستم، خدایا قبولم كن.

شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره می‌كند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌كند و از زبان شهید می گوید:

 

خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت.

این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است كه تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوك معنوی به آن دست یافته بود.



تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, | 14:24 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

  زندگی نامه شهيد عباس دوران

 

تاريخ تولد :1329             محل تولد :فارس /شيراز            طول مدت حیات :40
تاریخ شهادت : 30/تير/1361      محل شهادت :بغداد            مزار شهید :شيراز

 


سال 1329 بود، که عباس پا به عرصه هستي نهاد. مادر با شوق فراوان به تربيت او همت گماشت و عباس در شهر زيباي شيراز دوران شيرين کودکي را پشت سر نهاد.

سال 1351 بعد از اتمام تحصيلات به دانشگاه خلباني نيروي هوايي ارتش رفت، با اتمام دوره مقدماتي جهت ادامه تحصيل به امريکا اعزام شد و با اخذ نشان و گواهي‌نامه خلباني به ايران بازگشت.
تا از خاک پاک کشور خود محافظت نمايد.با آغاز جنگ تحميلي خدمت خود را در پست افسر خلبان شکاري و معاونت عمليات فرماندهي پايگاه سوم شکاري نفتي شهيد نوژه ادامه داد و در طول سالهاي دفاع مقدس بيش از يک صد سورتي پرواز جنگ انجام داد.

دوران در تاريخ 7/9/1359 اسلکه «الاميه» و «البکر» را غرق کرد و در عمليات فتح‌المبين حماسه آفريد.در تاريخ 20/4/1361 عاشقانه براي انجام مأموريت حاضر شد هدف موردنظر او بغداد بود .او قصد داشت، با ناامن کردن شهر از انجام کنفرانس سران کشورهاي غيرمتعهد در اين شهر جلوگيري نمايد و مانع رسيدن صدام به اهداف شومش شود .به همين علت صاعقه‌وار از سد دفاع هوايي پايتخت عراق گذشت و شهر را بمباران نمود.
اما اصابت موشک عراقي باعث شد، هواپيما آتش بگيرد، دوران شجاعانه به طرف پالايشگاه الدوره پرواز نمود .تمام بمب‌ها را بر روي پالايشگاه فرو ريخت، قسمت عقب هواپيما در آتش مي‌سوخت.
کاظميان با چتر نجات به بيرون پريد اما دوران به سمت هتل سران ممالک غيرمتعهد پرواز کرد. او در آخرين لحظات با يک عمليات استشهادي هواپيما را به ساختمان هتل کوبيد.
سردار دلاور 40 ساله ايران اسلامي در روز سي‌ام تير ماه سال 1361 ابراهيم‌وار در آتش عشق حق سوخت.بعد از اين واقعه فضاي شهر بغداد در هاله‌اي از دود فرو رفت، و تبليغات صدام در مورد امنيت بغداد نقش بر آب شد.

بدين‌ترتيب اجلاس سران غيرمتعهدها به علت فقدان امنيت در بغداد برگزار نگرديد.
بعد از بيست سال تنها قطعه‌اي از استخوان پا به همراه تکه‌اي از پوتين عباس دروان به ميهن بازگشت و روز دهم مردادماه سال 1381 خانواده آن را در شيراز به خاک سپردند.


تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, | 14:17 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

جهت اول, درس هاى عاشوراست. عاشورا پيام ها و درس هايى دارد. عاشورا به ما درس مى دهد كه براى حفظ دين بايد فداكارى كرد. درس مى دهد كه در راه قرآن بايد از همه چيز گذشت. درس مى دهد كه در ميدان نبرد حق و باطل, همه افراد اعم از كوچك و بزرگ, زن و مرد, پير و جوان, شريف و وضيع و امام و رعيت با هم در يك صف قرار مى گيرند. درس مى دهد كه جبهه دشمن با همه توانايى هاى ظاهرى بسيار آسيب پذير است. همچنان كه جبهه بنى اميّه به وسيله كاروان اسيران عاشورا در كوفه آسيب ديد, در شام آسيب ديد, در مدينه آسيب ديد و بالأخره هم نهضت عاشورا به فناى جبهه سفيانى منتهى شد.

عاشورا به ما درس مى دهد كه در ماجراى دفاع از دين, بصيرت بيش از چيزهاى ديگر براى انسان لازم است. بى بصيرت ها بدون اين كه بدانند, فريب مى خورند و در جبهه باطل قرار مى گيرند چنان كه در جبهه ابن زياد كسانى بودند كه فُسّاق و فجّار نبودند ولى از بى بصيرت ها بودند. اين ها درس هاى عاشوراست. البته همين درس ها كافى است كه يك ملت را از ذلت به عزّت برساند. همين درس ها مى تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. اين ها درس هاى زندگى ساز است. اين, آن جهت اول است.




تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, | 14:13 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

اولين عبرتى كه در قضيه عاشورا ما را متوجه خود مى كند اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبرْ جامعه اسلامى به آن حد رسيد كه كسى مثل امام حسين(ع) ناچار شد براى نجات جامعه اين چنين فداكارى بكند. يك وقت اين فداكارى بعد از گذشت هزار سال از صدر اسلام است يا يك وقت در قلب كشورها و ملت هاى مخالف و معاند با اسلام است, اين يك حرفى است امّا اين كه حسين بن على(ع) در مركز اسلام, در مدينه و مكه (مركز وحى نبوى) با وضعيتى مواجه شود به طورى كه هر چه نگاه كند ببيند چاره اى جز فداكارى نيست (آن هم فداكارى خونين و با عظمتى), اين قابل تأمل است. مگر چه وضعى بود كه حسين بن على} احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده مى ماند واü از دست مى رود؟ عبرت اين جاست, ما بايد نگاه كنيم و ببينيم كه چه شد كه فردى مثل يزيد بر جامعه اسلامى حاكم شد؟ جامعه اسلامى كه رهبر و پيغمبرش در مكه و مدينه پرچم ها را مى داد دست مسلمان ها و آن ها مى رفتند تا اقصا نقاط جزيرة العرب و مرزهاى شام, امپراتورى روم را تهديد مى كردند و سربازان دشمن نيز از مقابلشان فرار مى كردند و مسلمين پيروزمندانه برمى گشتند (مثل ماجراى تبوك) و جامعه اسلامى كه در مسجد و مَعبَر آن, صوت تلاوت قرآن بلند بود و شخصيتى مثل پيغمبرْ با آن لحن و نَفَس, آيات خدا را بر مردم مى خواند و مردم را موعظه مى كرد و آن ها را در جاده هدايت با سرعت پيش مى برد. چطور شد كه همين جامعه, همين كشور و همين شهرها آن قدر از اسلام دور شدند تا كسى مثل يزيد بر آن ها حكومت كرد؟ چرا بايد وضعى پيش بيايد كه كسى مثل حسين بن على} ببيند چاره اى ندارد جز اين فداكارى عظيم, كه در تاريخ بى نظير است. چه شد كه آن ها به اين جا رسيدند؟ اين همان عبرت است. ما بايد اين را امروز مورد توجه دقيق قرار بدهيم. ما امروز يك جامعه اسلامى هستيم. بايد ببينيم آن جامعه اسلامى چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد. چه شد كه بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در همان شهرى كه ايشان حكومت مى كرد سرهاى پسران اميرالمؤمنين(ع) را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند! كوفه همان جايى است كه اميرالمؤمنين(ع) توى بازارهاى آن راه مى رفت, تازيانه بر دوش مى انداخت و مردم را امر به معروف و نهى از منكر مى كرد. فرياد تلاوت قرآن در آناء الليل وأطراف النّهار, از مسجد و تشكيلات آن بلند بود. اين همان شهر است كه حالا دخترها و حرم اميرالمؤمنين(ع) را به اسارت در بازار آن مى گردانند. چه شد كه ظرف بيست سال به اين جا رسيدند؟ جواب, اين است: رسيدند كه يك بيمارى وجود دارد كه مى تواند جامعه اى كه در رأس آن كسى مثل پيغمبر اسلامْ و اميرالمؤمنين(ع) بوده است را در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند. پس اين يك بيمارى خطرناكى است و ما هم بايد از اين بيمارى بترسيم. امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردى از شاگردان پيغمبرْ محسوب مى كرد, سرفخربه آسمان مى سود. افتخار امام ما كجا و پيغمبرْ كجا؟ جامعه اى را كه پيغمبرْ ساخته بود, بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعه ما خيلى بايد مواظب باشد كه به آن بيمارى دچار نشود. عبرت اين جاست. ما بايد آن بيمارى را بشناسيم و آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم.



تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, | 14:2 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

به نظر من امروز پيام عاشورا از ديگر درس ها و پيام هاى عاشورا براى ما فورى تر است. ما بايد بفهميم چه بلايى بر سر آن جامعه آمده كه سر حسين بن على }, آقا زاده اول دنياى اسلام و پسر خليفه مسلمين على بن ابى طالب(ع), در همان شهرى كه پدر او بر مسند خلافت مى نشسته است گردانده شد و آب از آب هم تكان نخورد. ببينيم چگونه از همان شهر افرادى آمدند به كربلا و او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم اميرالمؤمنين(ع) را به اسارت گرفتند. حرف در اين زمينه زياد است. من در پاسخ به اين سؤال يك آيه از قرآن را مطرح مى كنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بيمارى را به مسلمين معرفى مى كند. آن آيه اين است كه مى فرمايد: (فخلف مِنْ بَعدهِم خَلْفٌ اَضاعُوا الصّلوة واتبعوا الشّهَوات فَسَوف يَلقَون غَيّا).

دو عامل, عامل اصلى اين گمراهى و انحراف عمومى است: يكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صَلوة و نماز است. يعنى فراموش كردن خدا و معنويت و جدا كردن حساب معنويت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق از خداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايى از زندگى, و عامل دوم (اتبعوا الشهوات) است يعنى دنبال شهوترانى ها و هوس ها و در يك جمله (دنيا طلبى) رفتن و به فكر جمع آورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستن اين ها و فراموش كردن آرمان ها. اين درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درد دچار بشويم.

 

 

 

 

 

 





تاريخ : دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, | 14:44 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 




تاريخ : یک شنبه 10 مهر 1398برچسب:, | 11:14 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!!!

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!

جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!

الهی:

نصیرمان باش تا بصیر گردیم!!!

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم!!!

و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.!!!

 

  شهید شوشتری

 



تاريخ : یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, | 11:0 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

در زمان غیبت به کسی منتظر می گویند که منتظر شهادت باشد..


                                                                                        شهید مهدی زین الدین

 



تاريخ : یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, | 11:0 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

وقتی حسین در صحنه است،
اگر در صحنه نیستی هر جا خواهی باش!
چه ایستاده به نماز چه نشسته بر سفره شراب!


                                                                                                      شهید گلستانی

 



تاريخ : یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, | 10:47 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

خوف فرزند شک است...

و شک زائیده ی شرک

و این سه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند...

که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راه تو را خواهد زد

و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.

 

                                                                                                    شهید سید مرتضی آوینی

 



تاريخ : یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, | 10:38 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 

حقیقت این است که هرچه بگوییم خسته شده ایم و بریده ایم. اسلام دست از سر ما بر نمی دارد. ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم. انجام بدهیم. همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم.و آن (( عشق)) است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند...

 

 

                                                                شهیدمحمد ابراهیم همت



تاريخ : یک شنبه 10 مهر 1390برچسب:, | 10:33 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |

 

 



تاريخ : شنبه 9 مهر 1390برچسب:, | 17:38 | نویسنده : علی اصغر سریزدی |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد
  • رمز موفقیت
  • کاناپه